سلام به همه عجیبه حسوحال داغونی دارم طوریم که باهیچی آروم نمیشم!نه سازم نه شعرنه کتاب نه...نه استادم،هیچ هیچی.
این آهنگ امروزظهربدستم رسیده انگاراون میتونه بعدازیک هفته یذره احساسموتودست بگیره یجورخاصی شدم آه خدااونایی که توی اراک زندگیی میکنن شایدمتوجه این شده باشن که غریبه یک هفته است عصرهاهوایجوردل انگیزی میشه کاربه آلودگیش ندارم یه حسه خاصی توشه!شاید به خاطراینکه به فصله بهارنزدیکیموهوابهاریه ومنم خردادیم !به هرحال هرچی که هست زیرسرهواواحساسات منه که نیمکته شاعروداره ازپادرمیاره .شایدفکرکنیدبرای خودنمایی یاتحت توجه قرارگرفتنه که اینارونوشتم امابه شرافتم نه!دوستان شاعرونوازنده وهنرمندشایدبراحتی تا عمق احساساتم پی ببرن.به هرحا ایتن تکسوتقدیم میکنم به همه ی دوستام مخصوصن خانم اعتصامی وبردیای عزیز.(درسته که این تکست روخودم نگفتم یا هیچ دخالتی نداشتم توی خلق این اثراما چون خودم خیلی دوستش دارم تقدیمشون کردم.بدرود.سینایا نیمکت.
امشب میخوای بری بدون من خیسه چشای نیمه جون من حرفات نمیشه باورم چه کار کنم خدایا
راحت داری میری که بشکنم عشقم بزار نگات کنم یکم شاید با هم بمونه دستای ما
به جونه تو دیگه نفس نمونده واسه من نرو تو هم دلم رو نشکن دلم جلو چشمات داره میمیره
نگام نکن بزار دلم بمونه رویه پاهاش فقط یه ذره آخه مهربون باش خدا ببین چه جوری داره میره
آره تو راست میگی که بد شدم آروم میگی که جون به لب شدم امشب بمون اگه بری چیزی درست نمیشه
ساده نمیشه بی خبر بری عشقم بگو نمیشه بگذری از من بگو کنارمی همیشه
تورو خدا بین چه حالیم نگو که میری دلم میخواد که دستمو بگیری نرو بدونه تو شکنجه میشم
پیشم بمون دیگه چیزی نمیگم آخریشه کسی واسم شبیه تو نمیشه بمون الهی من واست بمیرم
|