تفریق خاک داستانی از ابوتراب خسروی
معلم هر روز از نبودن چیزی خبر خواهد داد . همیشه می خواهد بداند بعد از آن که چیزهایی گم شوند چه چیزها یی باقی می مانند . عینکش را روی بینی اش جا به جا می کند و می پرسد : حالا چند تا؟ من چیزی می گویم و از پنجره به ردیف درختان بلوطی که موازی دیوار مدرسه سر به آسمان کشیده است نگاه خواهم کرد. ادامه مطلب...
|