RSS ">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلکده سینا


شاخهای از سردیوار به بیرون جسته

شاخه‌ای از سردیوار به بیرون جسته

بوسه‌ات میوه ی سرخی‌ست که چیدن دارد

عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی

قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد

عمق تو دره ژرفی‌ست؛ مرا می‌خواند

کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

اول قصه هر عشق کمی تکراری‌ست

آخر قصه فرهاد شنیدن دارد

 

کاظم بهمنی




شنبه 97 دی 1 , ساعت 8:38 صبح | نظرات شما ()

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم
ما را سَری ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما با توایم و با تو نه ایم، اینت بُلعجب!
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگرکس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
ما خود نمی رویم دوان در قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده اند که ما صید لاغریم




شنبه 96 شهریور 4 , ساعت 7:37 عصر | نظرات شما ()

من از آن که در قلب تو ام آزادم

بشوم یا بشوی یا بشود عاشق تو

دل بیچاره من عاشق و بیمار شده

بخرم یا یا بخری یا بخرد ناز تورا

دل بی عاطفه ات باز طلب کار شده

بروم یا بروی یا برود با دل تو

دل تنهایه من از آه تلم بار شده

من از آن که در قلب تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

من از آن که در قلب تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

برسم یا برسی یا برسد آخر راه

دل دل واپس من مانده و سربار شده

بکنم یا بکنم یا بکند از همه دل

دل بی حوصلم بی کسو غمناک شده

بزنم یا بزنی یا بزند قید تو را

دل من خانه ویرانه و آوار شده

من از آن که در قلب تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

من از آن که در قلب تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم




سه شنبه 94 اسفند 18 , ساعت 5:38 عصر | نظرات شما ()

منو گونه­ های خیسم، به امید شانه­ هایت به فسون ماه ماند، شب سرد

 

دو هزار چشم غمگین به دو چشم واله گشته

به جهانِ جان رسیدم، غزلم ترانه گشته

تو روان به خواب شهری، من از این خیال ترسان

مگریز از خیالم، مگریز، رو مگردان!

می‌خواهمت بمان! می‌جویمت مرو!

سرگشته ام چو باد! می‌خواهمت بمان!

 

به کجا مرا کشانی که نمی‌دهی نشانم؟

به جز این دگر ندانم که تو جانِ این جهانی

اگر از غروب رویت هوسم کند شکایت

و گر این خیال واهی بَرَد از سرم هوایت

دگرم روا نباشد که نظر کنم به سویی

ببرد خیال، من را، ز جنون به جستجویی

منو گونه­ های خیسم، به امید شانه­ هایت

به فسون ماه ماند، شب سرد انتظارت

هوس از توجان بگیرم، به که گویمت چه بودی؟

مگر از تو دل ربودم که من از منم ربودی

به نگاه پر زمهرت قسمت به هم به باران

منو قبله گاه چشمت دوهزار چشم گریان 

می‌خواهمت بمان! می جویمت مرو!

سرگشته ام چو باد! می خواهمت بمان!

علیرضا کلیایی




سه شنبه 94 اسفند 18 , ساعت 5:8 عصر | نظرات شما ()

می بوسمت /آن جا که حروفش را


می بوسمت
بدون سانسور
و می گذارمت تیتر درشت روزنامه

آن جا که حروفش را
بی پروا چیده اند
خبر هایش را محافظه کارانه

و من همیشه
زندگی را آسان گرفته ام
عشق را سخت .

نزار قبانی

 




جمعه 94 دی 11 , ساعت 1:2 عصر | نظرات شما ()

مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم

که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی

صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل

من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی

نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت




جمعه 94 دی 11 , ساعت 12:43 عصر | نظرات شما ()

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

در آفاق گشادست ولیکن بستست

از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر

از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر

گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد

ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی

باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر

این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم

تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر

گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر

عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید

چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر

من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم

برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر

عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند

برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر

سعدیا پیکر مطبوع برای نظرست

گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

 




دوشنبه 94 شهریور 9 , ساعت 8:6 عصر | نظرات شما ()

مهارت های سواد رسانه ای


ابتدا دو مثال می زنم:

1) مثال اول: اگر در یک فیلم پسرکی فرضاً ده ساله در حال دویدن باشد و در هنگام دویدن تبدیل به یک مرد چهل ساله شود، برای کسی که فیلم زیاد دیده است، اتفاق عجیبی نیست. او متوجه خواهد شد که این پلان یک فلاش بک بوده است. اما برای کسی که اصلا فیلم ندیده باشد ممکن است همان پلان فلاش بک ایجاد سردرگمی کند و خودش از خودش بپرسد آن پسرک چه شد؟ این مرد چهل ساله کیست؟

ادامه مطلب...


شنبه 94 تیر 13 , ساعت 9:3 عصر | نظرات شما ()

تکنیکهای تبلیغاتی موثر و کارآمد# دروغ بزرگ

تکنیکهای تبلیغاتی موثر و کارآمد

 منظور از تکنیک،متد یا روشهایی است که برای معرفی محصولات استفاده می شود.لازم به ذکر است  هیشه وهمه جا استفاده از تمامی تکنیک ها در یک زمان کار ساز نخواهد بود بلکه این شمایید که می بایستی با توجه به بودجه تبلیغاتی  خود و همچنین نوع محصول یکی از تکنیک ها را در هر مرحله از طول عمر محصول (کالا یا خدمات) استفاده نمایید.

اولین تکنیک گواهان نیرومند :

ادامه مطلب...


شنبه 94 خرداد 30 , ساعت 9:34 صبح | نظرات شما ()

روزگار


روز اول بی‌هوا قلب مرا دزدید و رفت

روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت


روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت

دانه‌ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت


روز چارم دانه‌اش گل داد و او با زیرکی

آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت


با لباس قهوه‌ای آن روز فالم را گرفت

خویش را در چشم‌های بی‌قرارم دید و رفت


فیل را هم این بلا از پا می‌اندازد خدا !

هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت


او که طرز خنده‌اش خانه خرابم کرده بود

با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت


تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی

جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت


زیر باران راه رفتن، گفت می‌چسبد چقدر!

با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت


استجابت شد چه بارانی گرفت آن‌شب ولی

بی‌ من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت


روز آخر بی‌دعا بی‌ابر هم باران گرفت

دید اشکم را نمی‌دانم چرا خندید و رفت



[ [ قاسم صرافان

 




سه شنبه 94 خرداد 26 , ساعت 9:27 عصر | نظرات شما ()



میثم (سینا)

صفحه ی نخست
شناسنامه
پست الکترونیک
یــــاهـو
طراح قالب
پارسی بلاگ
کل بازدید : 480923
بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 69

(عشق عمومی - هوای تازه
مطالب 87
به یاد ماندنی اما
فروغ
اسقند88
زمستان 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
طلاق ونت
تیر 89
لورکاوجامعه شناسی جنسی
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مهر 90
آذر 90
آبان 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
شهریور 92
فروردین 92
آبان 92
بهمن 92
دی 93
شهریور 88
خرداد 94
بهمن 93

قالب وبلاگ
3manage.com [4]
شبهای سپید [14]
شعررادیکال [128]
[آرشیو(3)]

*یاس شیشه ای*
عشق و دوستی
دکتر شیخ آموزش مسایل جنسی
شبهای سپید
عشق و د وستی
دانلود رایگان 3manage.com
دلکده محمد
سایه های خیس(شعر)

تالار تخصصی اولی ها
.::شیر مرغ تا جون آدمیزاد::.

ترجمه توسط محمدباقری

دریافت کد قالب



دریافت کد ساعت