RSS ">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسین پناهی کی بود؟ - دلکده سینا


حسین پناهی کی بود؟

سلام به همه این مطلب برگرفته از وب http://www.hayohay.parsiblog.com است امیدوارم که خوشتون بیاد.

حسین پناهی کی بود؟   




دیدم سالگرد حسین پناهی شده
و من هنوز مطلبی در موردش توی سایت نذاشتم! تصمیم گرفتم که چند تا از
اشعار وکارنامه هنری این هنرمند رو  توی سایت بذارم.




 





کارنامه هنری:


فیلم ها :

گذرگاه /گال/تیرباران /هی جو/نار و نی /در مسیر تندباد /ارثیه /راز کوکب/
سایه خیال/چاووش /اوینار /هنرپیشه/مهاجران /مرد ناتمام /روز واقعه/آرزوی
بزرگ/بلوغ /مریم مقدس /قصه های کیش ( اپیزود اول، کشتی یونانی ) /بابا عزیز


مجموعه های تلویزیونی :

محله بهداشت/گرگها/رعنا/آشپزباشی/کوچک جنگلی/روزی روزگاری/مثل یک
لبخند/ایوان مدائن/خوابگردها/هشت بهشت/امام علی/همسایه ها/دزدان
مادربزرگ/آژانس دوستی/شلیک نهایی/آواز مه


کتابها:

من و نازی/ستاره/چیزی شبیه زندگی/دو مرغابی درمه/گلدان و آفتاب/پیامبر بی کتاب/دل شیر


علاوه بر اینها دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است.«سلام خداحافظ» و « ستاره».


جوایز :


>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهاجران)

 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) -


>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (در مسیر تندباد)

 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) -


>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال)

 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) -


>> برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال)

[ دوره ? جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) -





تعدادی از اشعار معروف این هنرمند:


  • به بهشت نمیروم … اگر مادرم در آنجا نباشد
  • بی تو نه بوی خاک نجاتم داد، نه شمارش ستاره ها تسکینم، چرا صدایم کردی؟ چرا؟
  • بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ، چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو !
  • با تو ، بی تو ، همسفر سایه خویشم و به سوی بی سوی تو می آیم
  • بر می گردم ، با چشمانم ، که تنها یادگار کودکی منند ، آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
  • من نمی بخشم اگه , جای پات بی جای پام , روی جایی حک بشه!

پیشنهاد میکنم که کتابهاش رو بگیرید و بخونید، البته اگه به عمق کلمات شعرهای او رسیده باشید…!


حسین پناهی در مورد کودکی خود اینچنین مینویسد:


در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم!

فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می
درخشیدم! آن روز ها میلیون ها مشغله دلگرم کننده در پس انداز ذهن داشتم!
از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها،از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای
باران ها و ابر ها،از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل
مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند! به سماجت گاو ها برای معاش، زمین و
زمان را می کاویدم و به سادگی بلدرچین سیر میشدم .

گذشت ناگزیر روزها و تکرار یک نواخت خوراکی های حواس، توفعم را بالا
برد!توقعات بالا و ایده های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران
نوجوانیم بود!مشکلات راه مدرسه،در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها
و کفش هایم به باران با همه عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت ها،
اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد! هر جه بزرگ تر شدم به دلیل خود
خواهی های طبیعی و قرار دادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و
دورتر افتادم. .

این روز ها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند!تلاش
میکنم تا به کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان،آن همه حرکت و
سکون را باز سازی کنم و بعضا نیر ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم
که برایم تاریخ ها و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفش
هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده،
خود را در بحران های دروغ و دزدی دیوانه کنبم.

جرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم حال آنکه
ما مجهز به نبوغ زیبا سازی منظومه هاییم.در مقایسه با آن ظلمات سنگین و
عظیم “نبودن” بودن نعمتیست که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.

بدبینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست!فقر و بیماری و تنهایی
مرگ ما،هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد!منظومه ها می چرخند و مارا با
خود می چرخانند.

ما،در هیئت پروانه هستی با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش
نیستیم.برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد! یادمان
باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست! اگر رد پای دزد آرامش و سعادت
را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هرمفهومی نشسته
ایم و همه ی چیز های تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنیم!به نظر
میرسد انسان اسانسورچی فقیری است که چزخ تراکتور می دزدد! البته به نظر
میرسد! … تا نظر شما چه باشد؟




در ابتدای کتاب “من و نازی” اینچنین نوشته: این
دفتر را به جواد یساری تقدیم میکنم، که عمری شرافتمندانه آواز خواند و
گمان نکنم فهمیده باشد که کتاب حضرت موسی انجیل است یا تورات!!!


یادش گرامی باد…

تنظیم از سینابرگرفته از وب لاگ:http://www.hayohay.parsiblog.com

 




یکشنبه 89 اردیبهشت 5 , ساعت 11:22 صبح | نظرات شما ()



میثم (سینا)

صفحه ی نخست
شناسنامه
پست الکترونیک
یــــاهـو
طراح قالب
پارسی بلاگ
کل بازدید : 482446
بازدید امروز : 170
بازدید دیروز : 53

(عشق عمومی - هوای تازه
مطالب 87
به یاد ماندنی اما
فروغ
اسقند88
زمستان 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
طلاق ونت
تیر 89
لورکاوجامعه شناسی جنسی
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مهر 90
آذر 90
آبان 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
شهریور 92
فروردین 92
آبان 92
بهمن 92
دی 93
شهریور 88
خرداد 94
بهمن 93

قالب وبلاگ
3manage.com [4]
شبهای سپید [14]
شعررادیکال [128]
[آرشیو(3)]

*یاس شیشه ای*
عشق و دوستی
دکتر شیخ آموزش مسایل جنسی
شبهای سپید
عشق و د وستی
دانلود رایگان 3manage.com
دلکده محمد
سایه های خیس(شعر)

تالار تخصصی اولی ها
.::شیر مرغ تا جون آدمیزاد::.

ترجمه توسط محمدباقری

دریافت کد قالب



دریافت کد ساعت