داستان نویسی به شیوه مورد بحث، از قرن نوزدهم در بین ملل اروپایی و آمریکایی ظهور کرد. پس عمری چندان طولانی ندارد اما داستان گویی عمری بسیار طولانی تردارد و چنانکه فورستر اشاره می کند؛ به زمانی بر می گردد که انسانها ی اولیه شبها به هنگام خوردن گوشت شکار، وقایع روزانه را برای هم تعریف می کردند .
آلن پو(1849-1809) و گوگول (1852-1809) را پدران داستان نویسی کوتاه می دانند؛ آلن پو اولین بار داستان کوتاه را تعریف کرد و با نوشتن داستانهای کوتاه «مرگ سرخ» و «آوار خانه آشر»کوتاه نویسی را آغاز کرد. گوگول نیز داستانهای کوتاه واقع گرایانه می نوشت و داستان «شنل» او را آغازگر سبک واقع گرایی دانسته اند و اشاره ی داستایوسکی به داستان «شنل» او ناظر به همین معناست که:همه ی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم2. چنانکه گفته شد این نوع داستان نویسی در قرن نوزدهم شکل گرفت. «در اوایل همین قرن سالنامه ها و جنگهای ادبی وسیله ای در اختیار خوانندگان گذاشت تا خود را از راه داستان کوتاه به خوانندگان معرفی کند. از این رو در قرن نوزدهم داستان های کوتاه بیش از زمانهای دیگر نوشته شد؛ زیرا منظوری بهتر ازاین داشت که طی یک رمان طولانی فقط به علاقه ی خواننده تلنگر بزند و آن را تحریک کند.3 » بعد از گوگول و آلن پو، تاثیر دو نویسنده بعدی؛ یعنی «گی دو موپاسان» و «آنتوان چخوف» برنویسندگان بعد از خود بسیار چشمگیر است. نویسندگان بزرگ دیگری چون او. هنری، جیمز جویس، ارنست همینگوی، سالینجر، فالکنر نیز از پیشکسوتان این نوع داستان نویسی به شمار می آیند. در قرن بیستم پیشرفت صنعت و زندگی ماشینی وقت و فراغت زیادی برای خوانندگان باقی نگذاشت تا به رمان خوانی اشتیاق نشان دهند بر این اساس نهضت کوتاه نویسی کوشید تا با پرداخت داستانهای کوتاه مانع از آن شود که خوانندگان از داستان خوانی فاصله بگیرند؛ بدین گونه داستانهای زیادی با این فرم نوشته شد.
مبانی داستان کوتاه نویسی:
داستان نویسی بر خلاف داستان گویی ، تاریخ دور و درازی ندارد. اگر عمر داستان گویی به دوره غار نشینی انسا نهای اولیه - که لابد، همان طورکه فورستر به آن اشاره می کند، شبها هنگام خوردن گوشت شکار، وقایع روزانه رابرای هم تعریف می کرده اند- برمی گردد، [1] تاریخ داستان نویسی فقط به کمتر از چهار قرن پیش می رسد. رمان نویسی به شیوه کلاسیک و امروزی آن اوایل قرن هفدهم و با رمان معروف دن کیشوت اثر سروانتس زاییده شد. داستان کوتاه اما از رمان هم جوان تر است و هم عمرآن کوتاه تر. در واقع نخستین داستان های کوتاه اوایل قرن نوزدهم خلق شدند. با این حال رد پای داستان کوتاه را دیرتر هم می توان یافت: قرن چهاردهم میلادی و در دکامرون اثر بوکاچیو و نیز قصه های کانتر بری نوشته چاسر . در ایران و در قرن هفتم هجری گرچه حکایات گلستان سعدی از جهت کوتاهی و وحدت موضوع به آن چه که امروزه به آن داستان کوتاه می گویند کم شباهت نیست، اما این قصه ها وحکایات با همه اهمیت واعتبارشان به دلیل عدم شخصیت پردازی نمی توانند داستان کوتاه - به مفهوم امروزی آن- تلقی شوند. اوایل قرن نوزدهم بود که ادگار آلن پو ( 1849-1809) در امریکا و نیکلای واسیلی یوویچ گوگول (1852-1809 ) در روسیه چیزی را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می شود. گوگول را پدر داستان کوتاه هم گفته اند. پو اما نخستین نظریه پرداز این فرم ادبی است . با این حال درونمایه های نوشته های این دو ، به هیچ روی مشابه هم نیست . پو آگاهانه می کوشید تا به هر شیوه ممکن عنصر تأثیر گذاری را در داستانهایش - حتی به بهای مخدوش کردن واقعیت تقویت کند. او دراین کارچنان اصرار می ورزید که بسیاری از داستان هایش ناگزیر فاصله بعیدی از واقعیت پیدا می کردند. دلهره، حوادث و ماجراهای غیرعادی همراه با تعلیق های قوی و هیجان آور از ابزارهای معمول سبک داستان نویسی او محسوب می شوند. از این جهت گوگول نقطه مقابل اوست. داستانهای گوگول که سرمشق نویسندگان بعدی و حتی معاصرش می شدند، برای اولین بار به طرز شگفت آوری واقعی و ملموس بودند. گوگول شخصیت های داستان هایش را از میان مردم فقیر و عادی برمی گرفت. کاری که آن زمان مرسوم نبود. اشارت یکی از نویسندگان معروف پس از او به او و داستان شنل اش ناظر به همین معنا است: " همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم." [2] در واقع این جمله هم به پیش کسوت بودن گوگول اشارت دارد و هم نشان دهنده تبعیت نویسندگان روس است از او، در شیوه وسبک واقع گرایی. پس ازاین دو گی دوموپاسان ( 1893-1850) فرانسوی و آنتون چخوف ( 1904 - 1860 ) روسی داستان کوتاه را به طرز شایسته ای تکامل بخشیدند. تأثیراین دو بر نویسندگان پس از خود به حدی بود که برخی تا همین اواخر نویسندگان معاصر داستان کوتاه را به دو طیف مستقل تقسیم می کردند. طیفی که به شیوه چخوف روسی در نوشتن معتقد بود و دیگری که خود را متأثر از موپاسان فرانسوی می دانست.[3] علت اصلی تمایز این دو در چیزی است که طرح یا پیرنگ (PLOT ) نامیده می شود . چخوف و موپاسان هر دو به واقعیت و واقع گرایی اهمیت زیادی می دادند اما داستانهای چخوف غالبا فاقد طرح پیچیده و گره افکنی های معمول دو نویسنده معروف پیش از خود - گوگول و پو - بود، موپاسان اما به طرح و هیجان انگیزبودن ساختمان قصه هایش بهای زیادی می داد تا آنجا که گاه باور پذیر بودن داستان هایش را فدای تأثیر گذار بودن آنها می کرد. سامرست موام نویسنده ومنتقد انگلیسی ( 1955-1874 ) به عنوان نمونه به داستان گردنبند او اشاره می کند که به عقیده او در این داستان موپاسان محتمل بودن ماجرا را فدای تأثیر گذاری قصه کرده است.[4] نکته جالب توجه در این خصوص این است که چخوف گفته است موپاسان را سرمشق خود درنویسندگی می داند . موام پس از ذکر این جمله می گوید: اگر خودش این جمله را به ما نگفته بود، هرگز آن را باور نمی کردم."[5] تأثیر چخوف بر دو تن از برجسته ترین داستان نویسان پس ازخود یعنی کاترین منسفیلد (1923-1888) انگلیسی و شرود اندرسن ( 1941-1876) آمریکایی بیش از دیگران بود. این دومی به پیروی از چخوف سادگی در طرح را به نهایت رساند. اندرسن کوشید تا داستان کوتاه را از قید و بند نقل ماجرا و طرح وقایع پیچیده و هیجان آور رها سازد. کارهای او نمونه های روشنی از سادگی درطرح و پرداخت به شمار می روند. شیوه او را نویسنده هم تبارش ارنست همینگوی (1961-1899) با خلق داستانهای زیادی در این سبک به کمال رساند. همینگوی با کم رنگ کردن عنصر طرح در داستان به عنصر گفت و گو اهمیت بیشتری داد. قصه های او هر چند در نداشتن طرح پیچیده به کارهای چخوف شبیه بودند اما درونمایه آنها که برابهام و ایهام بنیاد گذاشته شده بودند با داستانهای ساده و روان چخوف قرابتی نداشتند. اگرمکتب چخوف به همینگوی منجر شد، شیوه داستان نویسی موپاسان به اُ. هنری یا ویلیام سیدنی پورتر (1910-1862) انجامید. داستان های اُ. هنری اگرچه معمولا پیام مهمی برای خواننده ندارند اما شیرین و خواندنی اند. پایان های غا فلگیر کننده و ساختمان پر کشش آنها در نوع خود بی نظیر است. جزاینها داستان نویسان معتبری چون هنری جیمز ( 1916-1863) ، دی. اچ . لارنس (1930- 1885) ویلیام فاکنر ( 1962- 1867) ، جیمز جویس (1941- 1882) ، و ویرجینیا وولف ( 1941-1882) نیزسهم زیادی در گسترش هنر کوتاه نویسی داشتند. این سه نفر آخر با خلق شیوه ای که بعدها به جریان سیال ذهن معروف شد داستان نویسی را به عرصه تازه ای کشاندند. در واقع با آغازقرن بیستم میلادی داستان کوتاه تنوع و اوج بیشتری یافت. داستان کوتاه همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی و پیدایش دیدگاه های جدید فلسفی به انسان و موقعیت او در برابر هستی ، اکنون بارورتر از همیشه است. داستانهای نویسندگان امروز با پیشرفت شگفتی که در تکنیک و زبان برآنها رفته است ، فاصله بعیدی با قصه های پو و گوگول یافته اند. فاصله ای که به اندازه آدمهای میانه قرن نوزدهم است با آدمهای دهه پایانی قرن بیستم. یکی از قله های بلند داستان کوتا- نویسان معاصر بی تردید نویسنده برجسته وخلاق آمریکایی جروم دیوید سالینجر (-1919 ) است . سالینجر گرچه کارخود را با رمان ناتور دشت (1951) آغاز کرد اما داستانهای کوتاه و بی نظیر او که در نشریات معتبرآمریکایی به چاپ می رسیدند خبر از قصه نویس آگاه وتوانایی می دادند که در کوتاه نویسی یاد آور همینگوی ، مارک تواین (1910 - 1835) و رینگ لارد نر (1933-1885) بود. شیوه بدیع و کم نظیر او درگفتار نویسی همراه با عمق ا ندیشه های فلسفی تنیده درآثارش او را به سرعت در ردیف نویسندگان کلاسیک آمریکایی قرار داد . راه یافتن مفهومی به نام" سرعت" در زندگی انسان معاصر که خود حاصل فن آوری لجام گسیخته و پیشرفت حیرت آور دانش تجربی در دهه پایانی قرن بیستم است، انسان را در گردابی از مشکلات اجتماعی / فلسفی افکنده که هنر - به مفهوم عام آن - بازتاب این دشواری هاست . در این میان هنرداستان نویسی ، هم در معنا و هم در صورت بیشترین تأثیر را پذیرفته است. در زمانه ای که فرصت فراغت برای انسانها به شدت محدود شده است، داستان کوتاه هم ناگزیر است به سبک ها و شیوه های تازه ای که هماهنگ باروح زمانه است رو بیاورد. نهضت مینیمالیسم - که می کوشد تا حد امکان توصیف ، شرح جزئیات و تفسیر صحنه ها را از چارچوب داستان حذف کند - پاسخی طبیعی به موقعیت و شرایط پیچیده زندگی انسان معاصر است . ظهور نویسندگان متفکری چون جان آپدایک( -1932)، ریموند کارور(1988-1938) ، کازوا ایشی گورو(-1954)، دونالد بارتلمی( -1933) و دیگران پیش و بیش از هر چیز به این نکته اشارت دارد که داستان نویسی و به ویژه کوتاه نویسی همچنان در دل زندگی امروز حضوری جدی دارد. این "حضور" گرچه شب ها و به هنگام خوردن گوشت شکار و در جوار شعله های آتش نیست و اغلب در آسمان خراش های چندین طبقه رخ می دهد اما به نظر می رسد از همان جنس است.
درباره داستان کوتاه:
داستان کوتاه گونهای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم کمتری دارد و نویسنده در آن برشی از زندگی یا حوادث را مینویسد درحالی که در داستان بلند یا رمان، نویسنده به جنبههای مختلف زندگی یک یا چند شخصیت میپردازد و دستش برای استفاده از کلمات باز است. به همین دلیل ایجاز در داستان کوتاه مهم است و نویسنده نباید به موارد حاشیهای بپردازد.
داستان کوتاه قالبی از نوشتار روایی منثور است که با تعداد جملاتش از سایر قالبهای همانندش متمایز میشود و نیز با نیت نویسنده اش که آیا میخواسته داستانی کوتاه بنویسد (یا مثلاً یک رمان کوتاه). این قالب نوشتاری ممکن است بزرگ هم باشد و درکل میتوان گفت که اجماعی در این مورد وجود ندارد. داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشوند که کوتاه تر از داستانهای بلند باشند. تعیین طول قطعی یک داستان کوتاه مساله ساز است. یک تعریف کلاسیک از طول یک داستان کوتاه این است که طول داستان کوتاه به قدری باید باشد که بتوان آن را در یک نشست خواند. ولی استفاده? معاصر از عنوان داستان کوتاه گاهی شامل نوشتارهای داستانی ای (fiction) میشود که گاهی بالغ بر 20000 کلمه دارند. البته درعمل طول یک داستان کوتاه بستگی به کشوری دارد که آن داستان آنجا منتشر میشود. مثلاً در ایالات متحده یک داستان کوتاه میتواند بالای 10000 کلمه داشته باشد (که آنها را «داستان کوتاه بلند» یا «long short stories» مینامند) درحالیکه در بریتانیا متوسط تعداد کلمات داستانهای کوتاه حدود 50000 کلمهاست و در استرالیا کم داستان کوتاهی بیش از 3500کلمه دارد. گرچه داستانهای کوتاهی نیز هستند که تنها چندصد کلمه دارند (که آنها را اغلب «روایت کوچک» یا «micro narratives» مینامند)، خوانندگان معاصر داستان کوتاه انتظار دارند که داستان کوتاهی که میخوانند حداقل 1000 کلمه را داشته باشد. داستانهای کوتاه اغلب قالبی از ادبیات داستانی هستند. قالب اکثر داستانهای کوتاه منتشر شده، نوشتار داستانی ژانری (genre fiction) هستند: داستان علمی (science fiction)، داستان رعب آور (horror fiction)، داستان کارآگاهی (detective fiction) و امثال اینها. داستان کوتاه قالبهای غیرداستانی (non-fiction) مانند سفرنامه، شعر منثور (prose poetry) و نسخههای پست مدرن قالبهای داستانی و غیرداستانی مانند داستان- نقد (ficto-criticism) یا روزنامه نگاری نوین (new journalism) را نیز دربرمی گیرند. داستانهای کوتاه ادبی که طولشان از طول یک داستان کوتاه معمول (حتا «داستان کوتاه بلند») متجاوز باشد، اغلب رمان کوتاه (novella) نامیده میشوند و اثرهای طولانی تر (اغلب بیش از 40000 کلمه) را رمان مینامند.
تبدیل رمان به داستان کوتاه کاری دشوار است و با تمرین و ممارست قابل انجام است اما تبدیل داستان کوتاه به رمان علاوه بر دشواری نیاز به خلاقیت نیز دارد تا نویسنده شخصیتها و فضاهای جدیدی خلق کند. برخی رمانها در ابتدا به صورت طرح در ذهن نویسنده شکل میگیرند و گاهی به صورت داستان کوتاه نوشته میشوند و سپس به صورت رمان درمی آیند اما بعضی دیگر از رمانها مرحله تبدیل از داستان کوتاه به رمان را طی نمیکنند و نویسنده از همان ابتدا کل رمان را به صورت فهرست بخشهای مختلف در نظر میگیرد.
داستان کوتاه نویسان معروف جهان عبارتند از:<\/h4>
آنتوان چخوف نیکلای گوگول ارنست همینگوی خورخه لوئیس بورخس ساموئل بکت ویلیام اُ هنری گی دو موپاسان جروم دیوید سالینجر ریموند کارور
داستان کوتاه نویسان معروف ایران عبارتند از:
صادق چوبک صادق هدایت رسول پرویزی صمد بهرنگی محمد محمدعلی محمد علی جمال زاده
داستانک:
داستانک یا داستان کوتاه کوتاه به داستانی بسیار کوتاه گفته میشود که شامل یک صفحه یا حتا چند کلمه یا سطر است.
برای تبدیل داستان کوتاه به داستانک لازم است که نویسنده بخش اصلی داستان کوتاه را در نظر بگیرد و آن را خلاصه کند. داستانک از طرح اولیهای که برای نوشتن یک رمان و یا داستان کوتاه در ذهن نویسنده شکل میگیرد هم کوتاه تر و خلاصه تر است. ایجاز مهم ترین صنعت ادبی در نوشتن داستانک است و نویسندهای که میخواهد داستانک بنویسد حتما باید از نحوه ایجاز اطلاع داشته باشد تا با چیدن درست و مناسب کلمات داستانک را شکل دهد.
انواع داستانک:
داستان کوتاه کوتاه: زیر 250 کلمه. داستان برقآسا: (Flash Fiction). بین 250تا750 کلمه. داستان ناگهانی: (sudden fiction). حجم داستانهای ناگهانی از داستان برقآسا بیشتر است اما از داستان کوتاه کمتر و حداکثر 1750 تا 2000 کلمهاست.
|