بشوم یا بشوی یا بشود عاشق تو
دل بیچاره من عاشق و بیمار شده
بخرم یا یا بخری یا بخرد ناز تورا
دل بی عاطفه ات باز طلب کار شده
بروم یا بروی یا برود با دل تو
دل تنهایه من از آه تلم بار شده
من از آن که در قلب تو ام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
من از آن که در قلب تو ام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
برسم یا برسی یا برسد آخر راه
دل دل واپس من مانده و سربار شده
بکنم یا بکنم یا بکند از همه دل
دل بی حوصلم بی کسو غمناک شده
بزنم یا بزنی یا بزند قید تو را
دل من خانه ویرانه و آوار شده
من از آن که در قلب تو ام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
من از آن که در قلب تو ام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
|