من از تو میمردم
من از تو میمردم اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی تو در من میخواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی میپیمودم تو با من میرفتی تو در من میخواندی
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت میکردی وقتی که شب مکرر میشد وقتی که شب تمام نمیشد تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت میآمدی به کوچهء ما تو با چراغهایت میآمدی وقتی که بچه ها میرفتند و خوشه های اقاقی میخوابیدند و من در آینه تنها میماندم تو با چراغهایت میآمدی ....
تو دستهایت را میبخشیدی تو چشمهایت را میبخشیدی تو مهربانیت را میبخشیدی وقتی که من گرسنه بودم تو زندگانیت را میبخشیدی تو مثل نور سخی بودی...
فروغ فرخزاد
نوشته شده توسط سینا درمورخه 30/3/1389 تقدیمی من به تو ای مهربان
|