آراء ماکس وبر به چند اعتبار یکی از مهمترین مباحث در حوزه علم جامعهشناسی میباشد. اولاً به این دلیل که خود وبر به مسائل بسیار اساسی در جامعهشناسی توجه کرده و مطالبی عنوان نمود که حقیقتاً در نظریات جامعهشناسی و در تاریخ تفکر اجتماعی از مفاهیم کلیدی است. اهمیت دیگر وی در این است که توانست بر نسل بعد از خود تاثیرات شکرفی بگذارد و بدین لحاظ نقطه عطفی در تاریخ جامعهشناسی بشمار میآید.
جامعهشناسی از نظر مارکس وبر عبارت از علمی است که سعی دارد روابط متقابل میان کنشگران اجتماعی را بفهمد. در فهم این روابط. جامعهشناسی تلاش میکند رابطه علی وقایع و علت اصلی پیدایی پدیدهها و همچنین نتایج ان روابط را مورد بررسی قرار دهد، درک کند و توضیح دهد.(مرادی، 1385، ص 98).
وبر از جمله مهمترین اندیشمندانی است که سعی کرد روشهای مطالع و تحقیق در علم اجتماعی و فرهنگی را جدا از حوزه علوم طبیعی بداند و روشهای مطالعه علوم اجتماعی را بر مبنای جامعهشناسی تفهمی یا درک کنشگران و رجوع به ذهنیات انان مورد مطالعه قرار دهد. و به بیطرفی اخلاقی یا عدم قضاوت ارزشی درمطالعات فرهنگی معتقد بود؛ وی در مقاله خود با عنوان « معنای بیطرفی اخلاقی در جامعهشناسی و اقتصا» مینویسد:
« در این مقاله منظور از قضاوت ارزشی ارزیابی عملی درباره مطلوب یا نامطلوب بودن پدیدههایی است که مورد قضاوت قرار میگیرند، مگر اینکه به صراحت یا به طور ضمنی تعریف دیگری برای آن آورده شود. مسأله رهایی یک علم مفروض از قیثد اینگونه قضاوتها، به عبارت دیگر، معنا و اعتبار این اصل منطقی (عاری بودن علوم از ارزشگذاری) به هیچ وجه با این سوال یکسان نیست که آیا استادان به هنگام تدریس میبایست قضاوتهای ارزشی مورد قبول خود را که برگرفته از اصول اخلاقی، آرمانهای فرهگی یا بینشهای فلسفیاند، بیان کنند یا نه؟ ( چاووشی، 1382، ص 18).
به طور کلی از دید ماکسوبر محقق علوم اجتماعی نباید در مطالعات خود در این حوزه گرایشات و عقاید خود را در مطالعه دخالت دهد و سوءگیری ننماید. و پدیدهها را آنطور که هستند مورد سنجش قرار دهد. و بر خلاف دانشمندان علوم طبیعی بر آن بود که پیشبینیهای علوم اجتماعی محتمل (Probabel) میباشد نه قطعی.
تفسیر تفهمی: پیش از وبر معمولاً اندیشمندان اجتماعی به ویژه اثبات گرایان بر این عقیده بودند که وقایع اجتماعی به طبع یک پویایی و حرکت درونی و بدون مشارکت و دخالت انسان. تحول مییابد. ولی مارکس وبر در مقابل چنین نگرشی بر آن بود که میتوان ساختها و نهادهای اجتماعی را از کنشهای گوناگون انسان که هر یک حاصل معنا و هدفی خاص است، جدا نمود. بدنبال این نگرش است که مفهوم اجتماعی (Ocial action) را چون مرکز ثقلی برای جامعهشناسی خود بر می گزیند. او سعی دارد تا به شیوهای عینی زندگی انسان را در محیط اجتماعیاش بفهمد. و رشد اجتماعی را منوط به نیاتی که انسان اجتماعی در پس آن روابط در ذهن خود پرورانده است و معانی که در آن میجستد و معانی متفاوتی که در طول زمان به آن داده، است میداند. ماکس وبر بر خلاف پیشینیان خود تاکیدش در حوزه جامعهشناسی متوجه معانی ذهن می باشدکه انسانهای کنشگر به کنشهایشان میدهند. وبر تفهیم را عبارت از فهم معنای یک کنش یا یک رابطه اجتماعی میداند و سعی دارد در یابد که کردار انسانی در جهت چه معنایی سیر میکند. که در مطالعات تفسیرگرایی همان مفهومی است که از آن تحت عنوان همدردی یا همدلی یاد شده است. بدین معنا که ماواقعیت را باید از دیدگاه فرد پژوهش شونده بررسی کرد و نماز چشمانداز پژوهشگر.
عقلانیت: یکی از مفاهیمی که وبر به ان توجه بسیار نشان داد، مفهوم عقلانیت (Rationality) میباشد. به عقیده وی روند جوامع در فرایند تاریخی به سوی عقلانی شدن زندگی جمعی و روابط اجتماعی در حرکت است. از نظر وی صنعتی شدن، رنسانس و شکل گیری نظام سرمایهداری نیز محصول فرایند عقلانی شدن است. عقلانی شدن یعنی دخالت هر چه بیشتر عقل و منطق در سازماندهی روابط اجتماعی. وبر پیشبینی کرد که این روند عقلانی شدن سبب تغییر روابط و مناسبات میان افراد در جامعه شده و باعث میشود ماهیت روابط و قوانین در جامعه و سازماندهی امور اجتماعی از سنتی به عقلانی ( مدرن) تبدیل شود. او از همین زوایه به تحلیل پدیدههای اجتماعی پرداخت.
وبر تحلیلهای مفصل و پیچیدهای درباره عقلانیت در زمینه پدیدههایی چون دین، قانون، شهر و حتی موسیقی بدست داده است. وی دیوانسالاری را نمونه عالی عقلانیت میدانست و در این حوزه دیوانی کردن در بخش وسیعتر در موردهای نهادهای سیاسی مطالعه میکند. او سه نوع نظام اقتدار را از هم متمایز میکند، اقتدار سنتی، فرهمندانه و عقلانی- حقوقی. تنها جهان نوین غربی میتواند یک نظام اقتدار عقلانی- حقوقی ( قانونی ) را بپروراند و تنها در همیم جهان است که میتوان رشد کامل دیوانسالاری نوین را یافت . در بقیه جهان نظامهای اقتدار سنتی یا فرهمندانی از رشد نظام اقتدار عقلانی- حقوقی ودیوانسالاری نوین جلوگیری میکنند.( رتنزر، 1374، ص34).
منظور از رهبری فرهمندانه، جاذبهها و کششهای شخصیتی یک فرد که مجموعهای از جاذبههای گفتاری ، پنداری، کرداری است، که بر روحیه جمعی یک قوم اثر کرده و بر آنها مسلط است.
این تسلط به شکل پذیرش دسته جمعی افراد و یا قبول مشروعیت اقتدار فرهمندانه یک رهبر خواهد بود. اما در دوران اقتدار سنتی. رشد سه دوره خردتر در این نوع اقتدار وجود دارد؛ اقتدار پدر سالاری، اقتدار خاندانی و اقتدار سلطانی؛ در پدر سالاری، که اولین و ابتداییترین مرحله تکامل واقعی جامعه است، اقتدار بر حسب پذیرش قداست ارزشها و هنجارهای گذشتگان مدنظر میباشد. و در اقتدار خاندانی (triminial Authority) نسبت به اقتدار پدر سالاری حدود قلمرو بارزتر و گستردهتر است و سازمان اجتماعی پیچیدهتری به وجود میآید و اقتدار حالت سازمان پیدا میکند. و نسبت به دوره قبل ( پدر سالاری) دوره اقتدار خاندانی دارای سازمان اداری و سیاسی میباشد. و تقسیم کار نیز در این حوزهها دیده میباشد. در دوره اقتدار سلطانی نیز که مترادف با مفهوم امپراطوری میباشد که امور بر اساس قوانین انجام میگیرد و میتوان نمونههای بروکراسی و دیوانسالاری را در آن مشاهده کرد و نسبت به دوره های قبل سازمان یافتهتر میباشد(تنهایی، 1374، ص302).
مفهوم کنش و انواع آن: همانگونه که اشاره گردید از نظر وبر جامعهشناسی علم مطالعه و بررسی کنشهای اجتماعی میباشد، از نظر وبر کنش عبارت است از عملی که بیش از هر چیز دیگری مبتنی بر فهم و درایت انسان از موقعیت بوده و پاسخی است مبتنی بر فهم انسان از موقعیت پیرامون خود.
وی انواع کنشها را مشخص میکند وچهار نوع کنش اجتماعی را از هم تفکیک میکند:
1.سوءگیری هدفی یا سوءگیری عقلی: در این نوع کنش هم هدفی که فرد آن را دنبال میکند و هم راهنمایی که بر میگزیند بر اساس اصولی بخردانه و عقلانی که مورد قبول و مشروعیت حقوقی جمع قرار گرفته شکل میگیرد. مثال : ساخت پل توسط یک مهندسی راه و ساختمان.
2.سوءگیری ارزشی: زمانی که فقط اهداف . عقلایی و بخردانه است اما راههای انتخابی برای رسیدن به اهداف عقلایی نیستند. مثال: کاپیتان کشتی که در حال غرق شدن است ابتدا مسافر را وادار به ترک کشتی میکند و سپس خود کشتی را ترک میکند. که تنها هدف مطرح است.
3.سوءگیری عاطفی یا انفعالی : در اینجا راه و روش انتخابی و فعالیت انسان و فرد کنشگر مطرح است، مثل مادری که فرزندش را برای اینکه پایش به لیوان شیر خورده و فرش را خیس کرده است تنبیه می کند. در این نوع سوءگیری استدلال مدنظر نیست که آیا لیوان آب به عمد روی فرش ریخته شده یا نه؟ تنها عمل و فعالیتی که مادر و فرزند انجام میدهند مورد علاقه و توجه است.
4.سوءگیری سنتی: در این نوع کنش هم هدفی که فرد دنبال میکند و هم راههایی که برای رسیدن به هدف برمیگزیند صرفاً بر اساس سنت شکل گرفته است نه عقل. معیار انتخاب و رفتار بشری بر اساس رفتار گذشتگان و قداست تاریخی و ارزشهای آن مطرح است. که این نوع سوءگیری در روستاها و جوامع سنتی دیده میِشود. ( تنهایی، 1374، ص 293).
جامعهشناسی<\/h1> |
مکتب ( نظریه) |
اصول موضوعه<\/h1> |
اگوست کنت<\/h1> |
پوزییتوسیم ( اثبات گرایی) |
تطبیق علوم اجتماعی با علوم طبیعی ( مشاهده آزمایش،مقایسه،) تاکیدبر عوامل اجماع( مذهب، زبان. نظام تقسیم کار) |
امیل دورکیسم<\/h1> |
کارکرد برای انسجامی |
تاکید بر نظم و انسجام اجتماعی و وجدان جمعی و مطالعه پدیدهها وقایع اجتماعی به صورت عینی و جمعی |
کاری مارکس<\/h1> |
تضاد |
توجه و تاکید بر شرایط مادی زندگی، و زیر ساخت قراردادن ان (اقتصاد)، مطالعه انسان در حین کار ، تضاد بین گروههای ( طبقات) سلطهگر و تحت سلطه و تاکید بر انقلاب و آگاهی طبقاتی ( بورژوا و پرولتاری) |
مارکس وبر<\/h1> |
تفهمی ( تفسیر گرایی) |
بیطرفی اخلاق در مطالعات اجتماعی و فرهنگی، رجوع به انگیزه و نیات کنشگران در مطالعا پدیدههای اجتماعی، مستقل کردن روشهای پژوهش در حوزه علوم انسانی. محتمل بودن پیشبینیهای علوم اجتماعی) |
هربرت اسپینر<\/h1> |
تکاملگرایی<\/h1> |
جامعه موجودی والا اندام واره، داروینیسم- اجتماعی و تاکید بر اصل بقا( بقای اصلح)، عدم دخالت دولت در برنامهریزی و اصلاحات، اجتماعی و مستقل بودن طبیعت |