سرکوه بلندآمد، پلنگ از زیر وماه از رو که دریا می گرفت آن شب کنار قایقی پهلو
سرکوه بلند از ماه قایق پیشه عاشق تر پلنگ آهسته می زد خیمه ، ماه از درمی آمد تو
سر کوه بلند آمد، نسیم از راست، ابر از چپ مه آلوده ترین رقصی که شاید باد با گیسو
سر کوه بلند آنقدر دریا غرق قایق شد که لنگر از کنار آورد وکرد از هر طرف پارو
پلنگ از ماه خود با رونما تا رو بگیرد، ماه دو مروارید غلطان زیرلفظی می گرفت از او
پلنگ از ماه راضی شد به یک لبخند، ماه امّا کشید از هر دو سو اخمی ازاین ابرو به آن ابرو
پلنگ از قصه ی اجدادی اش با ماه می پرسد و ماه رند می پرسد چه خواهی کرد با آهو؟
پلنگاهو شنید آهو، دلش لرزید، می ترسید... سر کوه بلند آید نبیند خویش را با او
سر هر کوه اگر ماهی پلنگی منتظر دارد سرکوهی پلنگ از ماه دارد زخم بر پهلو
پلنگی زیر پای ماه گاهی بر سر کوهی خیالی دارد امّا خام، چاکی دارد از چاقو
دوتالبخند گاهی در می آمیزد دو بی همسر و یک نفرین به آتش میکشد زخم از دو هم زانو
سر کوه بلند القصه آهو می رسید از راه و باد بامداد از خیمه پی می کند تا بارو
رسید آهو! چه می داند چه میبیند؟ چه می دانی ! چه بویی بود بوی خون ، که خون بوییده بود آهو
چه رنجی می کشید آهو؟!که آهی می کشید از رنج پلنگ از ماه دامن می کشیدو ماه دست از او
سر کوه بلند امشب چه ماهی زیر سر دارد؟ پلنگی تازه سر بر کرده از قنداقه ی نَنو
پلنگی ماده، آهو نر! و حتی ماه اخمو نر پلنگ و ماه وآهوپر،نه من با تو نه تو با او
|