بیست ودوساله شده ام وهوامیخواهم اکسیژن
اسپری سالبوتامول دردست راستم ویک نخ سیگار ویبس دردست چپم
دراین بیابان که صندلی درون آن است
مرابه یادپارک می اندازدکه بهاربه سرعت ازآن درحال عبوراست
بوی فنجانی قهوه به مشام می رسدوگویی کسی آنجاست
ازاین بازیهاکه دراینجاست
بیابانی ازبازی هاروالک دولک میکند
ازپس هردم وبازدم ریه هایم به تنگ آمده است
که گویی بغض خودراباسرفه هاخالی می کند
من هوامیخواهم ؟آب میخواهم؟!
من...
شعرهواازسینابهار89
نوشته شده توسط سینادرمورخه26/7/1389درساعت22:2
|